خوشگل بابا داره با خالش تاب می ره
آنیا خانم بغل دایی جونش توباغ بابا بزرگ
اینم نیمرخ دختر نازم
بابا زبون شیرینت رو بخوره
اینم یه عکس دیگه ای از پرنسسم
نشستن مهربون بابا
20 تیر ماه 93 روزی که دختر م رفته بودیم خونه بابابزرگت طرفهای عصر بود من رفته بودم بیرون برگشتنی مامانت یه عکس نشونم دادو گفت ببین آنیا خودش نشسته تعجب کردم دخترم روز به روز داری خوشگل و خوشگل تر می شی واقعا نمی شه یه لحظه هم بدون تو موند.دوست دارم. ...
نویسنده :
بابایی
8:08
غلتیدن کامل دخترم
خوشگل بابا سلام بعد از 3 هفته تلاش بر ای برگشتن رو شکمت دیروز 22 تیر ماه 93 بلاخره بعد از ظهر بود که داشتیم با هم بازی می کردیم و کلی می خندیدیم یه هو دیدم داری باز می خوایی برگردی رو شکمت یه کم کمکت کردم خودت کامل برگشتی و سرت رو هم با لا بردی و کاملا این و رو اون ور نگاه می کردی مامانت رو صدا زدم اونم اومد و دید خیلی خوشحال شدیم خیلی سریع بزرگ شدی انگاری دیروز بود که تازه به دنیا امدی راستی دخترم یه کلمه دیگه هم به غیر از اگو کلمه اقا رو هم داری می گی .صبح که می رم سر کار تا ظهر نمی دونم چه طوری خودم رو نگه می دارم راستش خیلی دلم برا خندهات تنگ می شه واسه اقا و اگوگفنتات خیلی دوست دارم فرشته مهربون منو مامانت همیشه پیشتیم .  ...
نویسنده :
بابایی
8:54